من و تو

چه خوبه نوشتن برای....

من و تو

چه خوبه نوشتن برای....

اشکی در گذرگاه تاریخ - فریدون مشیری

از همان روزی که دست حضرت قابیل 
گشت آلوده به خونحضرت هابیل
ازهمان روزی که فرزندان آدم
زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید
 آدمیت مرد گرچه آدم زنده بود ...  

از همان روزی که دست حضرت قابیل 
گشت آلوده به خونحضرت هابیل
ازهمان روزی که فرزندان آدم
زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید
آدمیت مرد
گرچه آدم زنده بود
از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
ازهمان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند
آدمیت مرده بود
بعد دنیاهی پر از آدم شد و این اسباب
گشت و گشت
قرنها از مرگ آدم هم گذشت
ایدریغ
آدمیت برنگشت
***
قرن ما
روزگار مرگ انسانیت است
سینه دنیا ز خوبیها تهی است
صحبت از آزادگی پاکی مروت ابلهی است
صحبت از موسی و عیسی و محمدنابجاست
قرن موسی چومبه (1)هاست
روزگار مرگ انسانیت است
***
من که از پژمردن یکشاخه گل
از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فغان یک قناری در قفس
از غم یکمرد در زنجیر حتی قاتلی بر دار
اشک در چشمان و بغضم در گلوست
وندرین ایامزهرم در پیاله زهر مارم در سبوست
مرگ او را از کجا باور کنم
***
صحبت ازپژمردن یک برگ نیست
وای جنگل را بیابان میکنند
دست خون آلود را در پیش چشمخلق پنهان میکنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
آنچه این نامردمان باجان انسان میکنند
***
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هممرگ نیسم
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن جنگل بیابان بوداز روز نخست
در کویری سوت و کور
***
در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است
1-موسی چومبه:سمبل خیانت به وطن در قرن بیستم که دوست صمیمی پاتریس لومومبا رهبر رهایی طلبان کشور زئیربود که به او خیانت کرد و او را تحویل استعمارگران بلژیکی داد و آنها پاتریس را تکه تکه کردند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد