-
از سر دل تنگی من....
چهارشنبه 18 آبانماه سال 1390 01:28
آن لحظه را از یاد نخواهم برد آن لحظه که بردی دلمو با خود.یادگار آن لحظه که گشتی برای زنده ماندنم.نفس آن لحظه که خورد جانم به جانت.گره و آن لحظه که من مردو زاده شد.ما آن لحظه را از یاد نخواهم برد
-
از سر دل تنگی من....
چهارشنبه 18 آبانماه سال 1390 01:23
خانوم جونم کجایی درد دلم ندانی شبای دور از تو شبای دل تنگیه وقتی که تو نباشی هوا همش ابریه کاشکی تو پیشم بودی خورشیدکه قشنگم هم روشن میکردی دل من و هم هوای آسمونم
-
از سر دل تنگی من....
سهشنبه 10 آبانماه سال 1390 17:53
سالی گذشت از سر اولین احساس من فصلی گذشت از سر اولین دیدار تو ساعتی گذشت از سر آخرین دیدار ما ولی حس دلتنگی من گویی از سر اولین احساس من مانده است
-
داریوش
سهشنبه 10 آبانماه سال 1390 17:45
ای طلوع اولین دوست ای رفیق آخر من به سلامت سفرت خوش ای یگانه یاور من مقصدت هرجا که باشه هر جای دنیا که باشی اون ور مرز شقایق پشت لحظهها که باشی خاطرت باشه که قلبت سپر بلای من بود تنها دست تو رفیق دست بیریای من بود
-
از سر دل تنگی من....
سهشنبه 10 آبانماه سال 1390 17:39
بی تو هرگز تا به ابد نمیشود دل وحشی من رام کسی نمیشود لحظه ای یاد من غاقل از یاد تو نمیشود بهترین من جز با نام تو معنا نمیشود گویم از عزل تا به ابد زندگی بیتو دگر نمیشود.
-
از سر دل تنگی من....
سهشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1390 13:57
تکیه دادم و نشسته ام پشت به دیوار چه محکم است و استوار این دیوار چه ساکت است و ماندگار این دیوار گرفته پشت سرد مرا دست گرم دیوار کاش وقت مصیبت دوستان شویم دیوار که گر دست کشیم ما کمتریم از این دیوار
-
از سر دل تنگی من....
سهشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1390 13:57
میگزاریم دست در دست هم با دوست می نویسیم از شادی و غم با دوست از این که با شادی بودن کنار دوست فراری دادیم غم ها را با دست دوست
-
تو نسیتی که ببینی - فریدون مشیری
سهشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1390 13:49
تو نیستی که ببینی چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاری است چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست چگونه جای تو در جان زندگی سبز است هنوز پنجره باز است.... تو نیستی که ببینی چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاری است چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست چگونه جای تو در جان زندگی سبز است هنوز پنجره باز است تو از بلندی ایوان به باغ می...
-
اشکی در گذرگاه تاریخ - فریدون مشیری
سهشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1390 13:47
از همان روزی که دست حضرت قابیل گشت آلوده به خونحضرت هابیل ازهمان روزی که فرزندان آدم زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید آدمیت مرد گرچه آدم زنده بود ... از همان روزی که دست حضرت قابیل گشت آلوده به خونحضرت هابیل ازهمان روزی که فرزندان آدم زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید آدمیت مرد گرچه آدم زنده بود از همان روزی که یوسف را...
-
کوچه - فریدون مشیری
سهشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1390 13:43
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه کهبودم در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید.... بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه...
-
بهار را باور کن - فریدون مشیری
سهشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1390 13:40
باز کن پنجره ها را که نسیم روز میلاد اقاقی ها را جشن میگیرد و بهار روی هر شاخه کنار هر برگ... باز کن پنجره ها را که نسیم روز میلاد اقاقی ها را جشن میگیرد و بهار روی هر شاخه کنار هر برگ شمع روشن کرده است همه چلچله ها برگشتند و طراوت را فریاد زدند کوچه یکپارچه آواز شده است و درخت گیلاس هدیه جشن اقاقی ها را گل به دامن...
-
اهل کاشانم...سهراب سپهری
سهشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1390 13:33
اهل کاشانم روزگارم بد نیست تکه نانی دارم خرده هوشی سر سوزن ذوقی مادری دارم بهتراز برگ درخت دوستانی بهتر از آب روان و خدایی که دراین نزدیکی است لای این شب بوها پای آن کاج بلند روی آگاهی آب روی قانون گیاه.... اهل کاشانم روزگارم بد نیست تکه نانی دارم خرده هوشی سر سوزن ذوقی مادری دارم بهتراز برگ درخت دوستانی بهتر از آب...
-
سیزده نکته برای زندگی – گابریل گارسیا مارکز
سهشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1390 12:03
۱ ـ دوست دارم تورا نه به خاطرشخصیتت بلکه به خاطر شخصیتی که در هنگام با تو بودن پیدا می کنم. ۲ ـ هیچکس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث ریختن اشک های تو نمی شود. 1ـ دوست دارم تورا نه به خاطرشخصیتت بلکه به خاطر شخصیتی که در هنگام با تو بودن پیدا می کنم. ۲ ـ هیچکس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که...
-
:)
جمعه 26 فروردینماه سال 1390 00:12
ای ره گشوده در دل دروازه های ماه ! باتو سن گسسته عنان ... از هزار راه ... رفتن به اوج قله های مریخ و زهره را تدبیر میکنی ... آخر بگو با من کی قله ی بلند محبت را تسخیر میکنی؟ فریدون مشیری
-
:)
جمعه 26 فروردینماه سال 1390 00:10
-
:)
جمعه 26 فروردینماه سال 1390 00:06
چه گوارا : " دستم بوی گل میداد . مرا به جرم چیدن گل محکوم کردند ... اما هیچ کس فکر نکرد که شاید یک گل کاشته باشم .."
-
برای همه :)
پنجشنبه 25 فروردینماه سال 1390 23:57
« آزادی از جمله تجملاتی است که هرکسی توان کسب آن را ندارد .»
-
مهدی اخوان ثالث
پنجشنبه 25 فروردینماه سال 1390 23:46
لحظه ی دیدار نزدیک است باز من دیوانه ام ، مستم باز می لرزد ، دلم ، دستم باز گویی در جهان دیگری هستم های ! نخراشی به غفلت گونه ام را ، تیغ های ، نپریشی صفای زلفکم را ، دست و آبرویم را نریزی ، دل ای نخورده مست لحظه ی دیدار نزدیک است
-
برای همه:)
پنجشنبه 25 فروردینماه سال 1390 23:44
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند وتو از ان رسم محبت بیاموزی... عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه گذاشتن سدی در برابر رودی است که از چشمانت جاری میشود.... عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه نداشتن همراه واقعی است که در سخت ترین شرایط همدم تو باشد.... عمیق ترین...
-
برای همه :)
پنجشنبه 25 فروردینماه سال 1390 23:40
در فراسوی مرزهای تنت تو را دوست دارم در فراسوی مرزهای تنم تو را دوست دارم در فراسوهای عشق تو را دوست می دارم در فراسوهای پرده و رنگ ... در فراسوهای پیکرهای مان با من وعده دیداری بده ... " احمد شاملو "
-
برای همه :)
پنجشنبه 25 فروردینماه سال 1390 23:29
نمی خواستم نام چنگیز را بدانمونمی خواستم نام نادر را بدانم . نام شاهان را . محمد خواجه و تیمور لنگ . نام خفت دهندگان را نمی خواستم و خفت چشیدگان را ... میخواستم نام تورا بدانم .... و تنها نامی را که می خواستم ... ندانستم احمد شاملو
-
سلام
پنجشنبه 25 فروردینماه سال 1390 21:27
من و تو میشیم ما :):):)